پارساپارسا، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

وروجکـــــــــــــــــــــــــای من

پراکنده از عکسهای پارسا

اینا یه سری از عکسای قدیمی پارساست که همه رو با هم تو این پست گذاشتم. موضوع ندارن   اینجا تالار میلاد نوره اراکه و پارسا یکسال و سه ماهشه(عروسی دائی علیه)   اینا یه سری از عکسای قدیمی پارساست که همه رو با هم تو این پست گذاشتم. موضوع ندارن   اینجا تالار میلاد نور اراکه و پارسا یکسال و سه ماهشه(عروسی دائی علیه)     اینجام همون تالاره اما سه ماه بعدش     28 صفر(عباس آباد)   بدون شرح         انگار مجبوره که هم کلاه بذاره هم عینک آفتابی بزنه!!!والاااا   لااقل...
6 اسفند 1391

مسابقه

من و وروجکام از طرف دوست عزیزمون شایان و مامانش به یه مسابقه دعوت شدیم.مرسی که ما رو به این مسابقه دعوت کردید. ببخشید که دیر شد. به این شکل که هدفمون رو از ساختن این وبلاگ بیان کنیم و بعد 3 تا از دوستای خوبمون رو دعوت کنیم. هدف من از ساختن این وبلاگ نوشتن لحظه لحظه های شیرین کودکی پسرهای گلم بود تا وقتی واسه خودشون مردی شدن یه جائی باشه که اونا رو به دوران کودکیشون برگردونه. و صد البته پیدا کردن دوستای خوب و مهربونی که توی این مدت کوتاه به شدت بهشون علاقمند و وابسته شدم و از دوستی باهاشون خیلی خوشحالم. دوستائی که من به مسابقه دعوت کردم: مامان ستاره مامان محمدطاها مامان امیررضا ...
6 اسفند 1391

شروع 6 ماهگی پوریا

گل پسرم 5 ماهگیت مبارک             ماهگیت مبارک امروز پوریای عزیزم 5 ماهش تموم شد و رفت توی 6 ماه. قربونش بره مامان. نمی دونید چقدر شیرین شده! چند روزه یاد گرفته که برگرده. بلافاصله بعد خوابوندن برمی گرده و سرشو می گیره بالا و خیلی ملیح می خنده، اما برای سینه خیز رفتن تلاشی نمی کنه تنبل! اما پاشو بلند میکنه و سعی می کنه با دستش پاشو بگیره اما نمیتونه  اگه یه شی هم بگیریم جلوش دستشو میاره جلو که بگیردش اما جهت یابیش هنوز درست نیست  البته ناگفته نماند مدام باید بغل باشه، تازگیا بغل باباشم قبول نداره!!! فقط بغل خودم ...
4 اسفند 1391

یه خبر خوب برای من

جیغ سوت کف هوراااااااااا لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی خوشحالممممممممممم (با ریتم آهنگ شهرام کاشانی بخونید) آخه که مرخصی زایمان شده 9 ماه دیشب که از تلویزیون شنیدم مرخصی زایمان شده نه ماه نمیدونیییییییید چقددددددد خوشحال شدم آخه نمیدونید که استرس سرکار رفتن بعد عید چقدر واسم زجرآور شده بود! همش فکر می کردم پوریا رو چکار کنم؟ آخرش به این نتیجه رسیدم که با خودم ببرمش.آخه از 6 صبح تا 3 عصر زمان زیادیه. از اون طرفم از اراک تا تفرش رفتن خودش مصیبتیه! اما حالا که خدارو شکر مرخصی شده نه ماه کلی از مشکلاتم کم میشه.تا مهر آینده هم خدا بزرگه دستشون درد نکنه. اینم به افتخارشون فقط دعا کنید هرچه زودتر قطعی بشه و بخشن...
3 اسفند 1391

حکایت پنجشنبه و جمعه های ما!

چهارشنبه که میشه مربی پارسا کتاب کار و دفتر و چیزای دیگه رو میده میارن خونه تا انجامشون بدیم. مصیبتی شده این نقاشی کشیدنا و کاردستی درست کردنا! گاهی فکر می کنم بد نبود یه کم نقاشی کشیدن بلد بودم! حالا می فهمم وقتی دبستانی بودم معلم می گفت خودتون نقاشی بکشید نندازید روی الگو، ندید خواهر برادراتون بکشن و ... بندگان خدا هی جلز ولز می کردن اما کو گوش شنوا! اونا فکر الانمونو می کردن.احیانا خودشون تجربه داشتن! اینام یه سری از عکسای این فعالیتا که با کمک پازسا انجام میشه:   چهارشنبه که میشه مربی پارسا کتاب کار و دفتر و چیزای دیگه رو میده میارن خونه تا انجامشون بدیم. مصیبتی شده این نقاشی کشیدنا و کار...
1 اسفند 1391

غریبی کردن!!!

دیروز جاتون خالی مهمون داشتیم و من یه عالمه کار داشتم      مامان و خواهرم واسه کمک به من زودتر اومدن اما چشمتون روز بد نبینه! از لحظه ای که اینا اومدن پوریا یه ریز گریه کرد. می گرفتمش بغل چند دقیقه ساکت می شد اما دوباره چشمش به مهمونا می افتاد میزد زیر گریه، اونم با بغض خلاصه تا آخر شب حسابی از خجالتمون در اومد! بچم غریبی کردن یاد گرفته، قربونش برم. اما احساس می کنم یه کم زوده!!!! بچم کلی از سنش بیشتر میفهمه! در ادامه واستون مطلبی در مورد غریبی کردن یا همون اضطراب جدائی گذاشتم. دیروز جاتون خالی مهمون داشتیم و من یه عالمه کار داشتم      مامان و خواهرم واسه کمک به من زودتر...
30 بهمن 1391

نکات ضروری قبل از تولد کودک دوم

  پارسا که خیلی خوب با تولد برادرش کنار اومد. البته نه اینکه اصلا حسادت نداشته باشه. اما این میزان به نظر من کاملا طبیعیه و تولد پوریا باعث نشد که دچار علائم اضطرابی مثل ناخن جویدن یا شب ادراری و ... که نشانه های بازگشت به قبل است، بشه ناسلامتی، گلاب به روتون مامانش روانشناسیه واسه خودش  بریم سر اصل مطلب!    پارسا که خیلی خوب با تولد برادرش کنار اومد. البته نه اینکه اصلا حسادت نداشته باشه. اما این میزان به نظر من کاملا طبیعیه و تولد پوریا باعث نشد که دچار علائم اضطرابی مثل ناخن جویدن یا شب ادراری و ... که نشانه های بازگشت به قبل است، بشه ناسلامتی، گلاب به روتون مامانش روانشناسیه واسه خ...
28 بهمن 1391

مسافرت شیراز

این عکسها مربوط به مسافرت شیرازه که بهمن 88 رفته بودیم.     این عکسها مربوط به مسافرت شیرازه که بهمن 88 رفته بودیم.   دروازه قرآن   آرامگاه سعدی       آرامگاه حافظ     ارگ کریم خان       شاه چراغ       موزه تخت جمشید، پارسا و پسرخالش محمدرضا     پارسا روبروی موزه تخت جمشید     پارسا روبروی موزه تخت جمشید   پارسا روبروی موزه تخت جمشید   تحت جمشید ...
28 بهمن 1391

حکایت تصویری شیطنتهای پارسا جان

پارسا وقتی کوچیک بود علاقه خیلی زیادی به قابلمه و ملاقه و کفگیر داشت! هرچی بزرگتر بهتر بیشتر بازیهاش با وسایل بزرگترا بود و همیشه باید فضولیشو می کرد. خیلی دوست داشت بره بالای پشت بوم مادر جونش و اونجا تا می تونه شیطونی کنه. اینم یه سری از عکسای پارسا در حال انجام وظیفه خطیر شیطنت: پارسا وقتی کوچیک بود علاقه خیلی زیادی به قابلمه و ملاقه و کفگیر داشت! هرچی بزرگتر بهتر بیشتر بازیهاش با وسایل بزرگترا بود و همیشه باید فضولیشو می کرد. خیلی دوست داشت بره بالای پشت بوم مادر جونش و اونجا تا می تونه شیطونی کنه. اینم یه سری از عکسای پارسا در حال انجام وظیفه خطیر شیطنت:          &...
25 بهمن 1391

سفر شمال تابستان 87

مرداد 87 در حالیکه پارسای خوشگل من 11 ماهه بود به مسافرت شمال رفتیم. اونموقع پارسا واقعا خوردنی بود       مرداد 87 در حالیکه پارسای خوشگل من 11 ماهه بود به مسافرت شمال رفتیم. اونموقع پارسا واقعا خوردنی بود کنار ساحل یه چاله واسش درست می کردیم و توشو پر آب می کردیم و اونم توش شناور می شد اینم چندتا از عکساش: پارسا و فهیمه دختر خالش                 وقتی کنار ساحل با ماسه ها بازی می کرد تا شب بازیشو ادامه می داد               پارسا و دختر خاله هاش   اینجا هم روی ت...
25 بهمن 1391