پارساپارسا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

وروجکـــــــــــــــــــــــــای من

عکسهایی از خیلی وقت پیش!

متاسفم که مدت زیادی نبودم که خاطرات وروجکا رو بنویسم.البته یه دلیل بزرگش جناب آقای پوریا خان بود! اول با شیطنت های بیش از حدش و دوم با خرابکاریای هر روزش.نمونشم لب تاپ زبون بستمه که یه بطری آب خالی کرد روش و خرابش کرد.تا حدی درست شد اما بد جور تاب برداشت!!! الانم با اعمال شاقه دارم می نویسم این عکسا که براتون گذاشتم مربوط به خیلی  وقت پیشه  اینجا  یکسال و هشت ماهشه.برنجا رو ریخته بود رو زمین.منم بهش گفتم باید  جمعشون کنه.ایشونم که همیشه می دید شیر رو که می ریزه رو زمین من با دستمال پاک می کنم،دوید دستمال آورد و مشغول جمع کردن برنجا شد! پوربا فضلی پوریا فضلی ...
21 مرداد 1394

شیرین کاریای پوریا

این عکسا مربوط به حداقل سه ماه پیشه.هنوز خونه قبلی بودیم. بهش غذا دادم برد همه رو ریخت روی فرشو موکت. بهش گفتم باید تمییزشون کنی بدو بدو رفت یه دستمال برداشت اومد شروع کرد به تمییز کردن! وقتی شیر می ریخت و من با دستمال تمییز می کردم ایشونم برنجا رو زحمت کشیدن با دستمال جمع کردن! اینم بلال خوردنشه که بهش خیلی علاقه داره: بازی کردنش توی حیاط: پوریا فضلی آب بازی کردنشون که تقریبا توی تابستون کار همیشگیشون بود و چقدم لذت می بردن: دیگه فرصت نیست!!!!!! باقیش واسه بعد ...
14 مهر 1393

آشپزی های پوریا به روایت تصویر

پوریا علاقه وافری به آشپزی داره. بهترین اسباب بازیش بزرگترین قابلمه است! طبخ پیتزای مخصوص پوریا: به شعله پخش کن زیر قابلمه دقت کنید. همه اصول آشپزی رو رعایت می کنه ماشالاّ. دستگیره هم دستش میگیره که نسوزه.تازه مزه هم می کنه  با تلفن صحبت کردنشو در حین آشپزی ندیدید! گوشی رو میذاره روی شونش بعد غذا شو هم میزنه و صحبت می کنه. بعدش میگه باشه باشه؛ بعد گوشی رو قطع می کنه میذاره زمین! ...
19 شهريور 1393

عکسای تولد

شاید باورتون نشه اما من میخوام یه کارو به موقع انجام بدم!!!! اصــــــن از من بعیده! بریم سراغ عکسای تولدمون.امروز عصر مامانم خونه نبود گرفتم نشستم تو خونه وخت پیدا کردم این عکسا رو بذارم!مدیونید فک کنید من هر روز خونه مامانمم! اول کیکشون تولد دو سالگی پوریا فضلی البته عرض کنم خدمتتون که این فقط به قول پارسا یه تولد فرمولی بود(اگه یادتون باشه پارسال تو جشن تولدش اینو گفت) واسه همینم خیلی تزیینات و سایر چیزا کامل نیست.به بزرگواری خودتون ببخشید قبل از تشریف فرمائی کیک : این امیررضای شیطون رو هیچ جور نمیشد آروم نگه داشت.هرعکسی که مینداختیم اثری ازش تو عکس بود! ما هم جز تزئین...
19 شهريور 1393

برنامه کودک

یکسالی بود که تصمیم داشتیم پارسا رو ببریم تلویزیون اما همش من امروز فردا می کردم و بهانه می آوردم. هربارم که رفتنمون قطعی می شد و هماهنگ می کردیم یه کاری پیش میومد و نمی رفتیم.خلاصه؛ قبل از تعطیلی مدارس یه دعوتنامه از طرف مدرسه به پارسا دادن و برای 13 خرداد دعوتشون کردن برنامه کودک و اینبار بالاخره طلسم شکسته شد و من پارسا رو بردم سر ضبط برنامه.پوریا رو هم با خودم بردم اما نرفت داخل استدیو و اونجا فقط شیطنت کرد و از اینور به اونور رفت! و درست موقع شروع برنامه خوابش برد و تمام وقت رو کول من بود!!!! حنانه هم زحمت ضبط کردن برنامه اون روز رو کشید که داشته باشیمش. اونجا اصلا اجازه نمیدادن که عکس و فیلم بگیریم اما من از روی فیلم ضبط شده چندتا عکس...
15 خرداد 1393

عکسای 13 بــــــــه در

فقط همین چندتا رو تونستم بذارم! سد نوازن و پارسا توی سرما مشغول خوردن چیپسه اینجام همونجاست.پوریا داره چوب شور تعارف می کنه. این هم تصویری از سد این عکسه خیلی باحاله! خودم خیلی دوسش دارم! طفلی بچم اونقد که سرد بود این ژاکته رو روی سویشرتش پوشونده بودم دختر خاله هاش بچمو دخملش کرده بودن.بعد قربون صدقش می رفتن که چقد خوشگل شده اینم مثل قبلی حرفی واسه گفتن ندارم اینجا دیگه به جون خودم خیلی سرد شده بود شاید براتون سوال بشه که پس پارسا کوشش؟ اینجا که رفتیم مزرعه پدریمونه.وقتی می ریم ...
28 ارديبهشت 1393

کوه

جاتون خالی 12 اردیبهشت که جمعه بود با خواهرم و داداشم رفتیم کوه.خیلی خوش گذشت.یه عالمه ریواس چیدیم.من تا حالا خودم ریواس نچیده بودم. به بچه ها هم که حسابی خوش گذشت. اول رفتیم کوههائی که ریواس داشتن.بعد از چیدن ریواس هرجا می رفتیم شلوغ بود. آخرش رفتیم کله. یه روستائیه که خیلی خوش آب و هوا و سرسبزه اما سالهاست که خالی از سکنه است و خونه هاش خراب شدن. اول عکس یه ریواسو واستون میذارم: و در ادامه.... پارسا و محمدمعین اینجا پوریا تازه از خواب بیدار شده: دیدیم موهاش خیلی فشن شده ! کلاه گذاشتیم سرش! اینجا یه رود کوچک بود که بچه ها حسابی توش بازی کردن.من واسه پارسا و پوریا...
25 ارديبهشت 1393

ماست خوردن پوریا

پوریا علاقه شدیدی به ماست خوردن داره. پدر بزرگ خودم به شدت علاقه به ماست داشت.خدا بیامرز طی عمر بلندی که داشت اصلا هم مریض نشد حتی فشار خون،غذای اصلیش ماست بود و چیزای دیگه رو در کنار ماست لطف می کرد میخورد! حالا پوریا هم دقیقا پا جای پای اون خدابیامرز گذاشته با این تفاوت که همیشه مریضه!!!!! بابا حاجی ما که اسمشون حاج غلامرضا بود در حال حاضر ملقبند به پدر ماست ایران! و پوریای ما ملقبند به حاج غلامرضای دوم! وقتی میخواد غذا بخوره من کمی برنج توی ظرف ماستش میریزم و در صورتی که برنجا رو نبینه اونو میخوره! اولا به ماست می گفت:ناش حالا گشاد خان میگه آش!!!! یه نمونه کوچیک از ماست خوردن پوریا: و این هم لنز ...
18 فروردين 1393

سفر قشم

جاتون خالی گفتم که خیلی خیلی خوش نگذشت!!!! حالا اومدم عکساشو بذارم. عاقا؛ اینقد میگفتن قشم ارزونه ارزونه!!! بجون خودم قیمتا با اراک تفاوت زیادی نداشت. هر چیزی هم که ارزون بود ما مانی نداشتیم اما خدائی از حق نگذریم، فقط توی مسیر بخاطر بهانه گیریا و شیطنتای پوریا اذیت میشدیم.وقتی رسیدیم دیگه کلی خوش گذشت.(ببینید من چه آدم مثبت نگری هستم! با وجودی که نتونستم خرید مرید کنم بازم راضی هستم_همچون زن نمونه ای هستم من که البت هیشکی قدرمو نمیدونه! ) این عکسه رو نگاه کنید چقد نازه هربار نگاش میکنم یاد یه صحنه از فیلم بنجامین باتن می افتم! نمدونم چرا! اینجام پارسا سنگ مینداخت تو آب و پوریا قهقه می خندید(قربونش برم): ...
18 فروردين 1393