کوچیک که بودم عاشق این شعر بودم.هنوزم از تمام شعرهای کودکانه این شعر رو بیشتر دوست دارم. واسه همینم این شعرو واستون گذاشتم تا با خوندنش یه جولانی به کودک درونتون بدین! دزده و مرغ فلفلی توی ده شلمرود فلفلی مرغش تک بود یه ده بود و یه فلفلی یه مرغ زرد کاکلی یه روز که خیلی خسته بود کنج اتاق نشسته بود یه دزد رند ناقلا شیطون و بدجنس و بلا اومد و یک کیسه آورد کاکلی رو دزدید و برد تنگ غروب که فلفلی رفت به سراغ کاکلی نه آب بود و نه دونه بود نه کاکلی تو لونه بود داد زد و گفت مرغ کاکلی توپول موپولی دست و پا گلی نوک حنایی ، کجایی ؟ فلفلی هی صدا زد ...