تــــــولد پـــــــــوریا بعد از n روز!!!
ســـــــــــــــــــــــلام.
4 مهر تولد پوریا بود. اما بخاطر مشغله بسیار زیاد و گرفتاریهای بس فراوان بنده حتی موفق نشدم ویترین نی نی وبلاگ رو واسش رزرو کنم.طفلی بچم
غروب بود که بابائیش رفت و یه کیک و دوتا شمع 6 و 1 به همراه فشفشه و ... خرید و آورد.
اون روز عمو محسنم که خوابگاه بود واسه تولد پوریا اومد خونمون و شد مهمون افتخاری تولد پوریا.
و بدین ترتیب تولد یکسالگی پوریا برگزار شد!
اما پوریا اصلا آروم نبود و مدام شیطنت می کرد.به همین دلیل نتونستیم ازش عکس مناسب بگیریم. اما در عوض پارسا جبران کرد و کلی عکس با ژستای مختلف گرفت!
تنها کاری که کردم عکس پوریا رو از متولدین امروز نی نی وبلاگ گرفتم! واقعا شاهکار کردم!
این روزا داره بهم سخت میگذره؛ اما دارم به قول روانشناسا کوپینگ (سازگاری) می کنم! چه میشه کرد؟!
پوریا هم روز به روز شیطون تر میشه!
دیشب برای اولین بار گفت بابا.و باباش چقدر ذوق کرد!
هفت هشت قدم راه میره اما واسه اینکه سریعتر به شیطونیاش برسه میشینه و 4دست و پا میره!
از مبل میره بالا و بعد میره روی دسته مبل.تا حالا دوتا گوشی تلفن خراب کرده.ما هم رفتیم و یه تلفن دیواری خریدیم.اما حالا میره روی دسته مبل و از خجالت اون تلفنم درمیاد.کم کم باید تلفن سقفی بخریم!
اوضاع و احوال کابینتا که دیگه گفتنی نیست.همیشه کف آشپزخونه پر ظرف و قابلمه و ... است.
ماجراها زیاده اما به دلیل فضولیای پوریا بنده قادر به ادامه دادن مطلب نیستم!
پارسا و مشق نوشتناشم که خودش یه پست جدا میخواد!
فعلا بای تا نمیدونم کی! اما شاید تونستم بیام و بنویسم.آخه چند روز تعطیله.آخ جــــــــــون