پارساپارسا، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

وروجکـــــــــــــــــــــــــای من

شرحی از پوریا

بازم سلام. ما اومدیم! تو این پست میخوام سایر گهرفشانی های پوریا رو نقل کنم. اول کلماتی رو که جالب تلفظ میکنه میگم.آخه تعداد کلماتش زیاد شده اما بیشترشونو درست تلفظ می کنه. شلّاب: شلوار قامنه:قابلمه بشینی:بستنی شینی:شیرینی بتو: رختخواب قاقاشی: مداد خودکار دفتر(که باهاشون میشه نقاشی کشید!) و نقاشی دینی: بینی غماخ:دماغ شیمی: سیب زمینی کلی: کله ابو:ابرو چیش: چشم بابالی: فوتبال هلو:حوله آغاش: آشغال دوشی: گوشی عباشی: تاب تاب عباسی پویا پویا: شبکه پویا پوس: پستونک بولو: بلوز دیل: دل گبش: کفش دائی اِبِده: دایی ابراهیم! شعید: سعید کلماتش زیاده...
25 مرداد 1393

جواب مسابقه

ممنون از همه دوستانی که در مسابقه شرکت کردند و جوابهای نادرست متعددی رو بیان کردند!  هیشکدومش درست نبود و خودمم می دونستم که نمیتونید جواب بدید! چون جوابش خیلی بی ربطه . و بنده هم در این رابطه بی تخصیرم! و اینک پاسخ مسابقه: اینجوری که نمیشه! لطفی نداره! برید ادامه مطلب منظورش تخم مرغه !!!!!    تعجب کردید؟ تعجب نداره که ! این ذهن خلاق بچمو می رسونه. ...
17 مرداد 1393

مسابقه

اینو دلم نیومد تو پست قبلی بنویسم.گفتم جداگانه واسش یه پست بذارم. کلمات جالب و البته بی ربط به موضوع پوریا زیادن! اما یکیشون از همه باحال تره. نمیگم منظورش چیه! میخوام ببینم کی می تونه حدس بزنه! این مسابقه برای فهیمه و فاطمه ممنوعه! (آخه کــــــــــــــــه!!!! می دونن ) و اما اینک کلمه مورد نظـــــر!!!!         غاباغا ! شایدم اینجوری نوشته بشه: قاباقا یا قاباغا یا غاباقا... در هر حال منظور از تمام کلمات یک چیز است!!!!! شما بگویید... شما برنده این رقابت بزرگ باشید....... دیگه حرفی ندارم.همین ...
5 مرداد 1393

سلام

سلام دوستای گُلُم دلم لک زده بود بیامو براتون بنویسم.وای از اسباب کشی که نگم بهتره! اوه!!!! اما این خونه که تازه اومدیم از اونجا خیلی بهتره و البته صاحبخونشم خیلی باشعورتره.اون یکی که اه اه اه.....بــــــــــــــــــــــــــــوق! اما خو روز آخری همچی خوشگل شستمش پهنش کردم آفتاب خشک شه! حرفائی که این یه ساله رو دلم مونده بود بالاخره بهشون گفتم. البته شروع کننده خودشون بودن و خواستن مثلا دم آخری زهر چشم بگیرن غافل از اینکه هر که با من درافتد ور افتد.... (بنده تحت هیچ شرایط و در مقابل هیچ کسی زیر بار حرف زور نمیرم و به هیچ کس هم اجازه نمیدم بهم توهین کنه یا بخواد انسانیتمو زیر سوال ببره.فقط همین!) ولشون کن! بگذریم! شنیدید میگن...
5 مرداد 1393

برنامه کودک

یکسالی بود که تصمیم داشتیم پارسا رو ببریم تلویزیون اما همش من امروز فردا می کردم و بهانه می آوردم. هربارم که رفتنمون قطعی می شد و هماهنگ می کردیم یه کاری پیش میومد و نمی رفتیم.خلاصه؛ قبل از تعطیلی مدارس یه دعوتنامه از طرف مدرسه به پارسا دادن و برای 13 خرداد دعوتشون کردن برنامه کودک و اینبار بالاخره طلسم شکسته شد و من پارسا رو بردم سر ضبط برنامه.پوریا رو هم با خودم بردم اما نرفت داخل استدیو و اونجا فقط شیطنت کرد و از اینور به اونور رفت! و درست موقع شروع برنامه خوابش برد و تمام وقت رو کول من بود!!!! حنانه هم زحمت ضبط کردن برنامه اون روز رو کشید که داشته باشیمش. اونجا اصلا اجازه نمیدادن که عکس و فیلم بگیریم اما من از روی فیلم ضبط شده چندتا عکس...
15 خرداد 1393

ادامه واژگان پوریا

ابتدا واژگان جا مانده از سری قبل: بااااااع!: علامت تعجب در بین اراکیها شبژ: سبز آبی: کتاب ها آ: یا علی! و کلماتی که به تازگی یاد گرفته: حیا: حیاط هنووووو: هندونه شیب: سیب مَیَم: مریم شوت: هنگام شوت کردن توپ می گه! دوبائه: دوباره(وقتی توپ رو شوت میکنه بعد میگه دوبائه و باز شوت می کنه!) قاشو: قاشق +چنگال و چاقو شَنّا: شنا شیب شی بی بی: سیب زمینی شب شی: سبزی شبّا: شبه حم م !: حموم نانا: نانای ها اَ ای: یا علی و باز هم بعدا نوشت! بازم چندتا کلمه یادم اومد که اومدم اضافشون کنم! عسیسَ: عزیزم ...
30 ارديبهشت 1393

عکسای 13 بــــــــه در

فقط همین چندتا رو تونستم بذارم! سد نوازن و پارسا توی سرما مشغول خوردن چیپسه اینجام همونجاست.پوریا داره چوب شور تعارف می کنه. این هم تصویری از سد این عکسه خیلی باحاله! خودم خیلی دوسش دارم! طفلی بچم اونقد که سرد بود این ژاکته رو روی سویشرتش پوشونده بودم دختر خاله هاش بچمو دخملش کرده بودن.بعد قربون صدقش می رفتن که چقد خوشگل شده اینم مثل قبلی حرفی واسه گفتن ندارم اینجا دیگه به جون خودم خیلی سرد شده بود شاید براتون سوال بشه که پس پارسا کوشش؟ اینجا که رفتیم مزرعه پدریمونه.وقتی می ریم ...
28 ارديبهشت 1393