پارساپارسا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

وروجکـــــــــــــــــــــــــای من

اندر احوالات این چند روز

1392/3/26 18:12
863 بازدید
اشتراک گذاری

از سه روز پیش بخاطر درد شدید پام رفتم خونه مامانم و اونجا خوردم و خوابیدم و اونا زحمت کشیدن هم به خودم و هم به پوریا_البته پارسا که جز ثابت خونشون شده_ خیلی رسیدن. دیگه امروز دلم برا خونمون تنگ شده بود. بنابراین اومدم خونه.البته اینم بگم، شوشوجان از پنجشنبه آماده باش بود تا دیروز ظهر اصلا خونه نیومد. 29.gif دیروز اومد خونه مامان ناهار خورد0091.gif و دوباره رفت تا امروز ظهر که اومد دنبال ما.

 

دیروز پوریا به شدت خوابش میومد اما نذاشتم بخوابه تا باباش میاد ببیندش. وقتی اومد، که بماند چطوری خودشو پرت کرد بغل باباش و چقدر ذوق کرد.baby42.gif نیم ساعتی بغل باباش بود. یه برادرزاده دارم که 8 ماه از پوریا بزرگتره و فوق العاده شیرین زبون و شیطونه. هرکس میبیندش دفعه اول عاشقش میشه! همسری پوریا رو داد بغل من و امیررضا(برادر زادمو) بغل کرد. وااااای، عکس العمل پوریا واقعا دیدنی بود. به شدت و با صدای بلند شروع کرد به داد زدن و گریه کردن و سعی می کرد خودشو از بغل من بندازه پائین تا بره بغل باباش. همه ریسه رفته بودن از خنده!!! خلاصه اینقدر جیغ زد و دست و پا زد تا بابائی امیررضا رو گذاشت زمین و دوباره پوریا رو بغل کرد. بعد که رفت بغل باباش خیالش راحت شد و شروع کرد به طرز شیطان صفتانه ای خندیدن!

divider-177.gif

 

و اما روزگار منو این امیررضا!!! از اونجائی که داداشمم آماده باش بود خانومش هم اومده بود خونه مامان. منم که پام درد میکرد مینشستم روی مبل و یه میز عسلی با یه بالشت میذاشتم زیر پام. میمود با تشر و اخم این بالشتو میگرفت میز عسلی رو هم برمیداشت و بعد خودشو به زور روی مبلی که نشسته بودم جا میکرد و بعد اونقدر غر میزد تا بلند شم. و این روند ادامه داشت. هر جا که مینشستم میومد و منو بیرون میکرد. آخرش نشستم رو زمین بعد میومد منو هل میداد جلو که از پشتم رد بشه. یه بارم رفته بودم جلو آینه اومد و اونقدر با کلمات و زبون خودش منو دعوا کرد که آخرش گفتم نخواستم بابا!!!! خلاصه این چند روزه با این شیطونک برنامه ها داشتیم و کلی هم به ایشون و کاراش میخندیدیم! میگم مامانش هرقدر خوبه و باهامون سازگاره این وروجک سر ناسازگاری برداشته!!!!

 

divider-168.gif

و اما پام....

الان همچین پشیمون شدم که پامو گچ نگرفتم!!!621221_LaieA_011.gif اگه گچ گرفته بودم اولا همه میومدن عیادتم و از همه مهمتر چقدر کمپوت و آبمیوه برام می آوردن!

بعدشم با این کار یعنی گچ نگرفتن پام خودمو از لذت نوشتن یادگاری روی گچ پام محروم کردم! چه نادونی هستم من!84121_LaieA_002.gif

اما گذشته از شوخی درد پام بجای بهتر شدن داره بدتر میشه. اصلا نمیتونم راه برم. همسرم میگه واقعا باید گچ بگیرم(آخه پرستار تشریف دارن) حالا موندم با اسباب کشی چکار کنم. امیدوارم تا اونموقع خوب بشه.

باور کنید این دیگه آخریشه!

امروز با همین پای لنگ رفتم مدرسه پارسا و ثبت نامشو تکمیل کردم. آخه ترسیدم اگه نرم ذخیره ها رو جایگزین کنن. حالا دیگه خیلی خوب شد و خیالم راحت شد. آخه مدرسشم تقریبا نزدیک خونه ایه که پیدا کردیم. البته سرویس که میگیرم براش. اما همین که نخواد مسیر طولانی تو سرویس بمونه خیلی خوبه.هورا

تموم شد! دیدید راست گفتم3122_(14).gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان کوثری
26 خرداد 92 16:51
با سلام طراحی تم تولد و تم های مختلف جشن های کودکان ، طراحی تم جشن الفبا ، طراحی تقویم ، طراحی انواع فریم های کودکانه و هر طراحی دیگه ای که دوست داشته باشین رو با ما تجربه کنید طراحی و چاپ و بسته بندی انواع گیفت های هدیه مخصوص هر جشنی که شما بخواهین http://temparti.blogfa.com/ چاپ همه موارد هم انجام میشود در صورت نیاز چاپ و برش طرح های خودتون هم میتونید به ما بسپارید حتما برای یکبار از وبلاگ من دیدن کنید امیدوارم خوشتون بیاد از نمونه کارهام http://temparti.blogfa.com/
saghi
26 خرداد 92 19:33
از ان جایی که هنگام وقوع همه ی حوادث بنده حضور پررنگ داشتم مخصوصا زمان مهار/محار امیررضاهیچ نظری ندارم


از وقتی رفتی هنرستان از دست رفتی! املای کلمات رو هم نمیدونی
مامان آرمينا
27 خرداد 92 1:01
اميدوارم زود زود پات خوب بشه هر چند كه ظاهرا بد نميگذره
شوخي بود عزيزم . به يه سرگرمي ديگه دعوتت كردم دوست داشتي بيا وبم


مرسی عزیزم.میام
علی
27 خرداد 92 5:54
لینکت کردم توی جوکستان



مرسی.شما هم حتما لینک میشی.
مامان ترنم
31 خرداد 92 9:03
اي بابا چرا گچ بگيري حالا كه بخور و بخوابه و حسابي براي خودت حال مي‌كني البته اگه اميررضا بزاره.

ولي بي شوخي سرسري نگير و حتما دكتر برو و گچش بگير چون اينطوري پات اگه بهتر هم بشه ولي حساس مي‌شه و خدايي نكرده دوباره با كوچكترين ضربه دوباره همين طور درد مي‌گيره.




البته دیگه بخور بخواب تموم شده و چند روزه اومدم خونه خودمون دردش داره کمتر میشه اگه پوریا بذاره! احساس میکنم نمیتونم گچ رو تحمل کنم


لی لی
31 خرداد 92 14:26
http://www.panitem.blogfa.com (پانی تم ) مجری طراحی جشن های کودک ، تلاش میکند تولد فرزند دلبند شما به بهترین و خاص ترین نحو ممکن با حداقل هزینه برگزار شود . خدمات ما شامل طراحی تم های تولد (فقط طراحی) و همچنین آماده سازی وسایل مورد نیاز جشن شما می باشد.(طراحی و آماده سازی) دیگر خدمات ما شامل مونتاژ عکس کودک با بهترین پس زمینه ها - ساخت کلیپ تولد - طراحی تقویم - طراحی انواع کارتهای جشن سیسمونی -شب یلدا - نوروز و ... است. همچنین امکان ارسال به کلیه نقاط ایران نیز فراهم میباشد.