پارساپارسا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

وروجکـــــــــــــــــــــــــای من

سلام

1393/5/5 3:39
2,979 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای گُلُم{-86-}

دلم لک زده بود بیامو براتون بنویسم.وای از اسباب کشی که نگم بهتره! اوه!!!! اما این خونه که تازه اومدیم از اونجا خیلی بهتره و البته صاحبخونشم خیلی باشعورتره.اون یکی که اه اه اه.....بــــــــــــــــــــــــــــوق!{-19-} اما خو روز آخری همچی خوشگل شستمش پهنش کردم آفتاب خشک شه! حرفائی که این یه ساله رو دلم مونده بود بالاخره بهشون گفتم.{-68-}البته شروع کننده خودشون بودن و خواستن مثلا دم آخری زهر چشم بگیرن غافل از اینکه هر که با من درافتد ور افتد....{-114-}(بنده تحت هیچ شرایط و در مقابل هیچ کسی زیر بار حرف زور نمیرم و به هیچ کس هم اجازه نمیدم بهم توهین کنه یا بخواد انسانیتمو زیر سوال ببره.فقط همین!)

ولشون کن! بگذریم!

شنیدید میگن بچه فلانی از دیوار راست بالا میره؟ ما دیدیم!!!!!!!!!!!!!!!!! بوخودا! به جون خودم نباشه به جون باباش!(اوج احساسو حال کردین؟{-107-} قسم راستمه!{-120-}) از دیوار اپن، کابینت کمد و هرجای صافی که در ارتفاعات قابل دسترس پوریا جای دست وجود داشته باشه این موجود میگیره و بالا میره!!!! امشب به باباش میگم پارسا همسن پوریا بود کشوهای دراور رو بیرون می کشید و می رفت بالا روی دراور می نشست.از پوریا بعیده اینکارو هنوز نکرده! میگه آخه پوریا نیاز به کشیدن کشو نداره صاف صاف بالا میره!{-136-}همچین بچه ای متولد نمودم{-123-}

و اما دیگر شیرین کاریها و سایر افاضات پوریا!

اونقد فاصله افتاده که خیلی هاشو فراموش کردم! حالا هرچیش یادم اومد می نویسم!

باباش که از سر کار میاد می دوئه جلو باباش و میگه های!!!!! باباشم قربون صدقش میره میگه بچم خارجکی بلته حرف بزنه! خارجکی سلام میده غافل از اینکه به سلام میگه دلامخندونک

من که مثلا میگفتم باباش میاد یا بره بغل باباش یا اصن هرچی!!!! باباش میگفتم! ایشونم یاد گرفته بود می گفت باباش! بعد ابتکار کرد به منم دیگه گفت ماماش بعدشم که خلاقیت رو به اوج رسوند و نیست میگفت داداشی! ما هم تبدیل شدیم به باباشی و ماماشی و کلا خانواده ای شدیم هم قافیه! خودشم که از قبل معروف بود به ایشی!{-119-}

یه روز باباش روی مبل خوابیده بود بهش گفتم بخواب زمین راحت باشی. ایشونم غلت خورد اومد پائین. یهو پوریا گفت: بابا گیخت(ریخت){-106-}

در تمام کابینتا رو با طنابو چسبو پلاستیک در چند لایه بستم که نتونه بازشون کنه.آب بازی هم که تفریح ثابتش شده! پستونکشم که تحت هیچ شرایطی حاضر به ترک نیست! گلاب به روتون پوشکم که همچنان ادامه داره! 

خو یکی نیس بگه این بچه تو چی چی پیشرفت کرده؟! فقط در خرابکاری و آتیش سوزوندن! اینو یادم رفته بود بگم! چند ماه پیش خیلی که شیطنت می کرد بهش می گفتم آتیش پاره! بعد وقتی ازش می پرسیدیم پوریا چیه؟ می گفت آدیش! حالا دیگه میگه پسر بد!( چیه اینجوری نیگا میکنید؟ مگه نیس؟؟؟؟؟؟!!!!!{-115-})

یه سری چیزام یادم اومد که مال حداقل سه ماه پیشه! میخوام بگم بچم اون قدیما چقد پیشرفته بوده من رو نکرده بودم{-130-}

سوال جوابی میگم! :

ساعت چنده؟ اَشت(هشت)

غذا چی درست کنم؟ آش

منو چندتا دوست داری؟ نه تا

امروز چند شنبه است؟ شمّه

این چه رنگیه؟ آبی(حالا هر رنگی که می خواست باشه.بچم کوررنگی نداره! آبرنگی داره{-95-})

بابا کجاست؟ نیش(حالا حتی اگه خود باباش می پرسید کجاست بازم میگفت نیست!)

میگفتم پوریا، بگو بله! می گفت بـــــــــــــــَ یـــــِ .چند ثانیه بعد صداش می زدم پوریا.می گفت: شی یهَ!!! زنگ در و تلفن و موبایلم که به صدا در می اومد می گفت:کی یهَ. نمدونم تو بیمارستان با یه لر عوض نشده!!!!

کلماتشم که خیلی زیاد شده؛ توی یه پست دیگه می گم.

ممنون که خوندینمونمحبت{-110-}

 

پسندها (5)

نظرات (15)

رضوان
5 مرداد 93 4:30
چ خوووب اومدددید...دلمون حسابی تنگولیده بوددد. چه عالی حق صاحبخونه کف دستش گذاشتی...ای ول جیگر پوریاااا که از دیوار راست بالا میره ;-)
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
ممنون رضوان جون.وای نمیدونی چقد تو این یه سال اذیتم کردن تا اخرشم کاسه صبرم لبریز شد,از خودم بسی خرسندم رادین گلی رو ببوس
نفس
6 مرداد 93 16:40
همسرم همدلم همزبونم همپام همدستم همش درد میکنه خداییش دکتر خوب سراغ ندارید ؟
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
چرا عزیزم.حضرت عزرائیل!
نفس
6 مرداد 93 16:40
ضایع اینه که فامیلت "قاسمی " باشه بعد بابا و مامانت اسمتو بزارن "میرزا " اصن یه وضعی.....
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
ضایعترش اینه که تو میرزا قاسمی درست کنی بعد اونقد تغییرش بدی که خواهرات اسم غذاتو بذارن حسنی خاتون دیدم که میگما!
نفس
6 مرداد 93 16:41
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺑﮕﯿﺮﻡ که ﯾﻪ ﻟﮑﺴﻮﺯ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩ؛ منو ﻣﯿﮕﯽ ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﻮ ﺟﻤﻊ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻫﻢ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻦ ﮐﺴﺎیی ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺎ دخترﺍ ﺗﺮﻣﺰ ﮐﻨﻦ… ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺎﻣﺎﻧﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺑﭽﻪ ﺷﻮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﮕﻪ ﺟﯿﺶ ﮐﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﯿﺶ ﮐﻦ خاله ﺑﯿﺒﻨﻪ...
نفس
6 مرداد 93 16:41
ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺗﯿﻢ ﻣﻠﯽ ﮊﺍﭘﻦ 1 朣琴执执 2 浻牡楧硰执 3 执浻牡楧 4 敬 瀰絸朣杢 5 执獧捡杫 6 湵 潣潬 7 昣昸昸慢正 9 敷止瑩慲楤 10 楬敮牡晥 11 瑦潴牦 12 浯 捥捥浩条 13 穯氭湩慥牧 14 摡敩瑮灯捥 15 捥 慢正 16 牧摮椭慭敧 17 湩慥牧摡 18 敩瑮琨灯 19 捥捥正 20 畯摮椭慭 21 楬敮散散汩 22 整 杯瀻 23 瑩潩敲慬 Coach: 楴敶执搴筮. ﺧﺎﮎ ﺑﺮﺳﺮﺷﻮﻥ 敩瑮琨灯 ﺭﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﮑﺮﺩﻥ!!!
نفس
6 مرداد 93 16:42
دعاهای مادربزرگ عضنفر ” بر آدمای بد لعنت ، بر آدمای بد جور لعنت، بر آدمای ناجور لعنت، بر آدمای جور وا جور لعنت”
نفس
6 مرداد 93 16:42
عصبانی شدن حیف نون: انگار از وحشی اومده! بلبل درازی هم که میکنی! هرچی بزرگتر میشه گنده تر میشه! تو نه تربیت داری نه خانوادگی! مسخره فروشی باز کردی؟ حالا من نه یه آدم!
نفس
6 مرداد 93 16:44
کجایی؟؟ همه دارن رو پشت بوم دنبالت میگردن آخه ماه من میخوان ببینن فراد عیده یا نه
سپیده..مامانه پارسا
9 مرداد 93 14:03
مامانی سلام خیلی دلمون تنگ شده بوداااااااااااااااااااا..خونه ی نو مبارک..النته ما ها که اجاره نشینیم هر چند وقت یه بار خونه ی نو مبارکو داریم..خخخخخخخخخخخ
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
ایشالا خدا از اینهمه خونه نو مبارکی نجاتمون بده
آسیه
11 مرداد 93 20:46
خداروشکر که بالاخره تمون شد این اسباب کشیتووووووووووووووووووووووون
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
خدائـــــــــــــــیش!!!!! دعا کن لااقل اینجا چندسال بمونیم
آسیه
12 مرداد 93 21:44
ایشالا
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
عزیـــــــــزُمی!!! اگه می دونستم زودتر دعات می کردم
آسیه
14 مرداد 93 1:06
حالا ک فهمیدی تا میتونی دعا کن..خخخخخخخخخخخ
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
از اون روز یه ریز سر به مهر رو سجاده افتادم دعا می کنم. اصـــــــــــن بیا عروس خودم شو!
آسیه
15 مرداد 93 14:31
آخ جوووووووووووووووووووووووون..حالا کدومو میدی؟
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
هر کدوم که خودت میخوای
آسیه
18 مرداد 93 14:25
من هر دوتارو میخوام...
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
دختر زیاده طلب نباش!!!!!!!!!! ضرر می کنی!
آسیه
23 مرداد 93 0:26
ن بابا خوبه...تنوع خوبه
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
این هم نظریه