من و شیطنتهای وروجکا
از شرارتـــــــای پوریا نگم بهتــــره!!!!!
ایشالّا توی یه پست دیگه از شرارتا و به قول پارسا آتیش سوزوندناش!!!! مفصل میگم
و اما چندتا عکــــــــــــس:
میــــز تلویزیون= جولانگــــــــــاه پوریـــــــــا:
این مبل پارساست! اونقدر که پوریا با گیرنده ور می رفت و کانال عوض می کرد، آوردیم گذاشتیمش جلو تلویزیون.اما باعث شد که راحت تر بره روی میز تلویزیون! آخه چند وقتی بود کشوها رو چندیــــــــــن لایه چسب زده بودیم و دیگه نمی تونست بره روی میز
این هم خانه ی پارسائی:
و این هم یک شرور خانه ویران کن:
شرور گریه ی بچم پارسا رو درآورد!
برنامه ها داریم واسه تکالیف پارســــا! هر روز میاد میگه: مامان شایان نقاشیای خوشگل واسش می کشه! مامان رادمان دفتر الفبا شو فلانجوری(واژه جدیده ها!) درست کرده! مامان علی.....مامان.....
خلاصه واسمون آرامش نذاشته! بنده هم مجبورم با کشیدن نقاشی و به خرج دادن ابتکار(مرده ابتکاراتمم!!!!!!!!!) ایشون رو راضی نگهدارم!
مشـــــــــــــاهده بفرمائید:
گاهی اوقاتم بچه ها باید به مامان و باباهاشون دیکته بگن و بعد تصحیحش کنن!(چه کــــــارا!) اینم دیکته ای که پارسا به من گفته و بعد تصحیحش کرده! و در پایان نظر خودشون رو بالای صفحه در مورد من نوشتن!!! ملاحظه بفرمائید:
لازم به ذکره که ایشون هنوز ع و ک و کلی نشانه دیگه رو نخونده اما خودش مینویسه و می خونه(قُرررربُنِش بَرُم)
اینام غلطای من که ایشون زحمت کشیدن درستشو نوشتن! فقط من که نتونستم درستاشو بخونم! شما می تونید عـــــــایـــــــا؟!!
و داستان یک روز برفی با دلبندان:
اینم آدم برفیمونخدائیش چندون سال بود آدم برفی درست نکرده بودم. اون روز کلی کودک درونم جولان گرفت