ماجراهای پوریا و سینه خیز رفتناش+نماز خوندن من!
این پوریای تنبل خان وقتی میذاریش زمین که سینه خیز بره هزار و یک جور ادا در میاره که حرکت نکنه و البته طبق شناختی که تا بحال از ایشون پیدا کردین یقینا میدونید که در نهایت پیروز میشن! مشاهده بفرمائید:
در ابتدای امر کمی ملتمسانه نگاه می کنه:
سپس کمی نق میزنه:
بعدش سرشو میذاره زمینو گریه می کنه:
در مرحله بعدی سرشو بلند میکنه و یواشکی نگاه می کنه ببینه عکس العمل من چیه؛ اگه من اقدامی نکنم...
آره، داشتم میگفتم: اگه اقدامی نکنم بازم سرشو میذاره زمین و گریه میکنه:
در این شرایط حتی رشوه و امتیازات مادی نیز در به حرکت در آوردن ایشون بی تاثیره:
حالا اگه من بخوام نماز بخونما!!! میبرم میذارمش منتها الیه هال و میام نمازمو شروع میکنم. به رکوع نرسیده کل جانماز من ویران شده و بخشی از مهرم توسط پوریا جان نوش جان!!!
گاهی مثل اینجا هرچی ذکر بلدم میخونم تا بلکه فرجی بشه و یه تکونی به خودش بده تا من برم سجده، اما بی فایده است!
در نهایت مجبورم کمی عقب نشینی کنم دیگه!!!!
کلا اینجا کسی پیدا میشه عکس بگیره اما هیچکس پیدا نمیشه این بچه رو برداره تا من با آرامش نماز بخونم!!!! اینجوریاست دیگه!!!
اینم چندتا عکس از پوریا بعد از نماز خوندن من: