پارساپارسا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

وروجکـــــــــــــــــــــــــای من

دوران پسا انتقالــی!!!

1394/10/28 21:30
2,201 بازدید
اشتراک گذاری

امسال با کمک خدا و همکاری چند تن از همکاران اداره کل تونستم انتقالی بگیرم.البته به صورت موقت! بازم خدا رو شکر.

منتقل شدم ناحیه 2made by Laie

 

مسئولمون خیلی خیلی آدم خوبیه. خدا خیرش بده.منو فرستاد دبستان دخترانه شاهد که میدون ارگه. یه روزم که هسته مشاوره ادراه هستم.

همسری هم که 2 ساعت تقلیل خدمت داره و از ساعت 9 تا 2 باید سرکار باشه، با رئیسشون صحبت کرد و ایشونم قبول کردن که از ساعت 8 تا 1 برن سرکار. و بدین ترتیب صبح با هم میریم و ظهر هم با هم برمی گردیم. آخه محل کار ایشونم میدون ارگه. وااای نمی دونید چقدر راحت شدم. فقط خدا کنه سال بعد برنگردوننم.

الان که به چند سال گذشته فک می کنم تنم می لرزه!!! یعنی من واقعا چطوری اون همه سختی رو تحمل کردم؟!!! سختی رفت و آمد و هزینه هاش یه طرف،جو حاکم بر اونجا یه طرف! بابا قربون اراکیا برم.اصن قابل مقایسه با کسانی که من باهاشون کار می کردم نیستن.یه جو آروم، یه محیط کاملا دوستانه و رضایت بخش.واقعا از کار کردن دارم لذت می برم.بدون احساس خستگی و کلافگی و اعصاب خوردی!

پوریا هم که همونجا نزدیک مدرسه میذارم مهد.توی خیابون حصار. حالا این مهد پوریا خودش چقدر جای شکر داره!

مهد پارسالش افتضاح بود. حتی به خودشون زحمت نمی دادن شلوار بچه رو عوض کنن یا جورابشو در بیارن. غذاشو که نگو! هیچوقت این بچه غذاشو نمی خورد. بعد ساعت 12 خوابش می کردن تا 2 که بریم دنبالش.همیشه خواب بود. وقتی میومد خونه دیگه خوابشو کرده بود و سرحال می افتاد به جون من! مگه میذاشت یه ذره استراحت کنم. پارسال خب کوچکتر بود و پوشک می شد.اگه یه کم دیرتر کثیف می کرد دیگه به خودشون زحمت نمی دادن عوضش کنن.همیشه پای بچم،طفلک، سوخته بود.

اما در عوض امسال این مهدش عالیه. پوریا خیلی دیر به کنترل ادرار رسید.

دیگه اواخر تابستون که داشت 3 سالش پر می شد،تقریبا می تونست خبر بده اما جایی می رفتیم می بایست پوشک می شد. روز اول که بردمش مهد پوشکش کردم.وقتی رفتم دنبالش دیدم خدمه پوشکشو درآورده و بعدم بهم گفت دیگه پوشکش نکن.خودم حواسم بهش هست و یادش میدم.

حتی گاهی پیش می اومد که اطلاع نمی داد و کثیف می کرد، بنده خدا خودش حتی لباس پوریا رو می شست! تا اینکه کامل یاد گرفت.

تغذیش رو هم که کامل بهش میده بخوره. یه بار که رفته بودم دنبالش دیدم ظرف غذای پوریا دستشه و پوریا در حال بازی کردن و ایشونم داره بهش غذا میده! واقعا ازشون ممنونم.تحت هیچ شرایطی هم نمیذارن بخوابه و بهش میگن الان بازی کن!وقتی رفتی خونه بخواب.آرام

هزینه هم که خیلی کمتر از مهد کودک قبلیه با این شرایط که اگه لازم بشه بچه رو تا 5 عصر بدون کوچکترین هزینه اضافه ای نگه میدارن.

با یه حساب سرانگشتی متوجه میشیم که:

تفاوت از زمین تا آسمان است!!!

خلاصه اینکه امسال واقعا آرامش دارم. حتی کمر دردای شدیدم هم برطرف شده. آخه پارسال خیلی درد داشتم.بعد از انجام ام آر آی دکتر گفت دیسک دارم. اما از وقتی دیگه همش توی راه نیستم دردامم تموم شده.

خدایا شکرت.محبت

خواهش می کنم این آرامش رو از من نگیر و همه ی همکارام رو که همچنان توی این راه دارن میرن و میان، از این وضعیت راحتشون کن.آمین؛متنظر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)