روزهای شلوغ پلوغ من
سلام دوست جونیام.
خیلی وقته فرصت نکردم نه به وبلاگم و نه به شما سر بزنم. الانم بی خوابی زده به سرم.تازشم فردا باید توی یه دوره ضمن خدمت اموزش مدرس شرکت کنم!!!!! خدا می دونه فردا با چه قیافه ای میرم سرکلاس!!!خخخخ
شیرین کاریای پوریا رو توی یه دفتر نوشتم یادم نره تا در فرصتی نامعلوم براتون بنویسمشون!
این روزا که دهه فجرم شروع شده واقعا فرصت سرخاروندن هم ندارم.بوخودا! منتظرم عید بشه موهامو شونه بزنم!!! خخخخخخ
دارم یه نمایشگاه توپ می زنم تو مدرسه. بدجور درگیرشم! می پرسین نمایشگاه دهه فجر به من چه ربطی داره؟؟؟!!! بله عزیزان!!!!! اصولا آدم که شد آچار فرانسه هر کار با ربط و بی ربطی رو بهش ربط میدن!!!! حالا با رابط یا بی رابط!!! مهم ربطشه که میدن!!! میخواد بهت مربوط باشه یا نباشه!!! نظر خودتم چندان مهم نیست!
الان اونائی که باید متوجه بشن! ملتفت شدن این نمایشگاهه کار من بوده و لاغیر؟؟!!! والّا با این نوناشون
حالا عکسای نمایشگامم در همون فرصت نامعلوم میذارم!
چشام داره میسوزه اما خوابم نمیبره! بدبختی نیس؟
گفتم بیام یه عرض ادبی داشته باشم محضرتون نکه یه وخ نگرانم شید که زنده ام یا مرده!!
فعلا بای تا همون زمان نامعلوم!