پارساپارسا، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

وروجکـــــــــــــــــــــــــای من

پست آوای بارانی(2)!!!

امروز پارسا ف رو یاد گرفته. از مدرسه اومده،هنوز لباس عوض نکرده میگه: مامان فرید م یاد گرفتیم بنویسیم.حالا تو جملم می نویسم زیور فرید دارد ! دارم به این فک می کنم که دیگه این سریال ستایش2 رو نگاه نکنیم وگرنه بعد نوبت شخصیتای اون سریال میشه که ذهن بچه رو به خودش مشغول کنن والّا ...
19 بهمن 1392

فلسفه پارسائی!!!!!!

دیروز پارسا می پرسه: مامان 6و 6؟ میگم:12 میگه نه دیگه! میشه 3 من:چـــــــــرا؟؟؟؟؟؟؟ پارسا: مگه 3 و 3 نمیشه 6؟! (با نگاهی عاقل اندر سفـــــــــیه!) خب 6و6م میشه 3 دیگه! بعد صداشو صاف می کنه و میگه:مگه نمیدونی؟؟؟؟؟؟ بچه اس مــــــا داریــــــــم ...
18 بهمن 1392

معلم دلســـــــــــــوز

امروز به دنبال همدردی با دانش آموزی که کلیپسشو معاون گرفته بود طی یک عملیات انتحاری کلیپسمو از سرم برداشتم .همچین معلم دلسوز و نومونه ای هستم من نبود هیشکی به رسانه ها اطلاع بده؟ لطفا؟؟؟!!! ...
30 دی 1392

من و شیطنتهای وروجکا

از شرارتـــــــای پوریا نگم بهتــــره!!!!! ایشالّا توی یه پست دیگه از شرارتا و به قول پارسا آتیش سوزوندناش!!!! مفصل میگم و اما چندتا عکــــــــــــس: میــــز تلویزیون= جولانگــــــــــاه پوریـــــــــا:   این مبل پارساست! اونقدر که پوریا با گیرنده ور می رفت و کانال عوض می کرد، آوردیم گذاشتیمش جلو تلویزیون.اما باعث شد که راحت تر بره روی میز تلویزیون! آخه چند وقتی بود کشوها رو چندیــــــــــن لایه چسب زده بودیم و دیگه نمی تونست بره روی میز   این هم خانه ی پارسائی: و این هم یک شرور خانه ویران کن: شرور گریه ی بچم پارسا رو درآورد! برنامه ها داریم وا...
29 دی 1392

بازم پوریا مریض شده...

تو این هیری ویری با اینهمه مشکل و دردسر و گرفتاریای خودم پوریا جون باز چشم مبارکشون به یه ویروس افتاد و طبق معمول نتونست بهش نـــــــــــه بگه!!!! کلا این بچم دل هیچ ویروس و میکروبی رو نمیشکونه! همه رو راضی نگه میداره و مامان بیچارشو.....آهــــــــــــ آره دیگه! اینبار گل پسری زحمت کشیدن و به ویروس پنومونی جواب مثبت دادن! شنبه شب بود که دیدم تب داره، تصور کردم سرماخورده. شربت استامینوفن بهش دادم.تبش اومد پائین. فرداش اسهال شد. اما از اونجائی که روز دوشنبه تدریس یه کلاس ضمن خدمتو واسم گذاشته بودن از ترس اینکه بستری بشه نبردمش دکتر.چقدر ذوق داشتم بیام و جریان کلاسو بنویسم براتون اما با این ماجراهای پیش آمده.... دوشنبه ساعت 7:30 تاز...
27 دی 1392