پارساپارسا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

وروجکـــــــــــــــــــــــــای من

در افشانی های پارسا

1392/9/5 23:31
809 بازدید
اشتراک گذاری

داریم میریم خونه. تو کوچه میگه اَـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مــــــــــــــــامـــــــــــــان! این ماشین ساشّی بلنده رو! چقد خوشگله!

من هی اینور اونور نگاه میکنم ماشین شاسی بلند نمیبینم. میگم: کدوم ماشین ساشی بلنده؟

یه هیوندا آوانته نشونم میده میگه اینو میگم دیگه.مگه گیج شدی!!!!!!

منهیپنوتیزم

آوانتهآخ

پارسااز خود راضی

کلیه ماشینهای شاسی بلندکلافه

والّا!!!!! وقتی بچم خونه پرش سوار سمند و پرشیا شده باز خیلی بچه با هوش و استعدادیه که نیسان رو به عنوان ماشین شاسی بلند معرفی نکــــــــرد!!!!!!!!قهقهه

 

اون جشن خودمونیه بود واسه تولد یکسالگی پوریا گرفتم؟ یادتونه؟ خواهرام پرسیدن واسه پوریا جشن گرفتی؟ گفتم یه جشن فرمالیته گرفتیم. این ماجرا گذشت..............خنثی

بعد از جشنی که واسه پارسا گرفتم بهش گفتم این دیگه آخرین جشن تولدت بود. دیگه واست جشن تولد نمیگیرم.با ناراحتی میگه: یعنی فرمولی هم نمیگیری؟!!متفکرناراحت


ماجرای داغ و هیجان انگیز نشست ژنو توی تلویزیون بود و ما هی به پارسا میگفتیم هیس! ساکت! یهو گفت: اه مـــــامــــــــان؛ 5+1 میشه 6 دیگه.

این بچه هم فهمید جواب رو اما این کتی جون و دار و دستش هنوز اندر خم یه کوچه است.

بعدا نوشت:انگار از خمش اومدن بیرون!

 


 اون شب که یه ذره برف اومد خونه مامانم بودیم. اومده میگه همه اون قرآنه رو بخونن که برف زیاد بیاد مثل قدیما تا پشت بوم بیاد. میگم چرا؟ میگه که مدرسه ها تعطیل بشن من برم برف بازی!

برف که بند اومده با ناراحتی اومده میگه پس چرا دعا نکردید؟؟؟عصبانی


داره مشق مینویسه. میگه مامان گردنم شکست. میگم هیچیت نمیشه.بنویس! میگه خوبه گردنم بشکنه؟خنثی بمیرم؟ناراحت بعد شما مجبور بشید وسایلامو بفروشید؟دل شکستهدر همین حال چشاش کم کم خیس میشه!Sad Smiley ادامه میده یا اصن وسایلامو بذارید واسه پوریا..... دیگه نمیتونه ادامه بده و میزنه زیر گریه!!!!!!!!! خو یکی نیس بگه بچه مجبوری سناریوی مرگتو دور از جون بنویسی که بعد خودت بشینی به سوگ خودت بگریی؟؟؟؟؟

بچه بزرگ کردم!!!!!!!!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

هاشمي
6 آذر 92 7:36
سلام خيلي قشنگ و دلنشين بود . خدا حفظشان كند .
الهه مامان یسنا
9 آذر 92 23:42
یعنی عاشقتم پارسا با این سناریویی که نوشتی ای جونم که جواب مساله بغرنج هسته ای رو به این راحتی جواب دادی عزیزکم
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
فک کنم بچم با این استعداد در آینده نابغه ای بشه وصف ناشدنی!
رضوان مامان رادین
10 آذر 92 0:03
سلام عزیزم ممنون که بهمون سر زدید... خدا نگهداره پسرهای گلتونو... وای که چقدر به شیرین زبونیهای پارسا جونی خندیدم... اونجایی که خودشم به خاطر خودش به گریه افتاده
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
وای نمیدونی من که ریسه رفته بودم از خنده! هنوزم یادم میاد میخندم
رضوان مامان رادین
10 آذر 92 0:05
راستی خانوم گل با اجازه لینکتون کردم
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
مرسی عزیزم.منم لینکتون میکنم
مامان ترنم
10 آذر 92 13:14
خوبه خواهر همون نيسان رو نگفته به خدا.... از اين ماشيناي شاسي بلند حداقل اين خنده‌هاش كه به ما ميرسه. پرايييييييييييييييييدو عشق است.
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
,واقعا! یه زمان خجالت زده بودیم که پراید داریم! حالا کلی فخر میفروشیم که پرایـــــــــــــــد داریم!!!
مامان آرمينا
12 آذر 92 23:35
گاهي ما فكر ميكنيم كه بچه ها متوجه اطراف نيستند در صورتي كه خيلي خيلي حواس جمع و باهوش هستند.اين پارسا جون هم معلومه از اون باهوشاس هـــــــــــــــــــــــــــــــــــاااااااااااا
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
والّا چه عرض کنم؟
نگارین(عروس دلشکسته)
14 آذر 92 21:11
سلام عزیز الهی من فداش بشم یعنی بره دعا کنه که من پیشتون نبودم وگر نه خورده بودمش خدا حفظش کنه
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
ممنون عزیزم
saghi
20 آذر 92 20:54
حقیقتا من ترکیدم از خنده
farideh
25 آذر 92 1:45