پارساپارسا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

وروجکـــــــــــــــــــــــــای من

و اینک پوریا

1393/9/27 22:51
2,395 بازدید
اشتراک گذاری

اولش بگم باور کنید اصلا فرصت ندارم شکلک بذارم که جذابتر بشه! پست مرا خالی از شکلک بپذیرید!چشمک

تو این مدت پوریا تقریبا همه چیز میگه.جملاتشم خیلی خوب ادا می کنه. اما کلماتش اکثرا اشتباه ولی جالبه. یه سریش که یادمه میگم براتون:

جوراب: جوپامَ

جورابات: جوپامات

به هر: بخر

بوهور:بخور

به هاب: بخواب

اُ آن: قرآن

به هون: بخون

دسشی یو: دستشویی

اَخاق: اخبار

خُله: خاله!!!!!(به جای تشکرشه!)

مَجون: مامان جون(به مامان باباش میگه)

کیپات:کتاب

کَپات: کباب!

کِبشش: کشمش

مَگَک: نمک(شکر رو هم میگه مگک)

بادون: بادوم(گردو رو هم میگه)

کیتی و بعدها کبی: کبریت

مادالّا:ماشالا

هاجَر: حاضر

پودیدی:پوشیدی

تب تل: تبلت

باجی باجی: باب اسفنجی

آنان:انار

آجون: آخ جون

کامپیلی!!!: کامپیوتر البته ورژن جدیدش شده کِمِته!

ادامه داره! یادم نمیاد.

حالا کمی از جملاتی که میگه و شیرین کاریاشو میگم:

 یه روز خونه مامانم بوده.قبل از اینکه من از سر کار بیام به مامانم میگه شی شی.یه شیشه شیر میگیره می خوره بعدم پا میشه شروع به شیطنت می کنه.مامانم بهش میگه : شیر خوردیو نخوابیدی؟چرا؟ پوریام اخم میکنه بهش میگه :شب خوابیدم!(مامانم طی سالهای عمرش تا به حال اینقد قانع نشده بوده!)

جملاتش رو خیلی شمرده و با مکث ادا می کنه.سرش رو هم کج می کنه. ابروهاشو میده بالا.خیلی با مزه میشه!

یه شب(دو سه ماه پیش) داشتم بهش یاد می دادم که بگه دوستت دارم.هی میگفتم پوریا بعد با مکث می گفتم دوست دارم. چند بار که گفتم یهو دیدم بعد از اینکه من گفتم پوریا گفت: جونم!!! منو میگی!!! سوپرایز شدم! اونقد جیغ و هوار کردم و بغلش کردم چلوندمش که باقی آموزش رو فراموش کردم!مارمولک کوچولو حالا نقطه ضعف منو فهمیده هربار که خرابکاری میکنه که من بلند صداش میکنم پوریا شازده با صدای لوند و ملیحی می فرمایند:جـــونـــم مـــامــــان!!!!

 هنوزم کنترل ادرار نداره و من باهاش دارم دست و پنجه نرم می کنم! یه روز با وجود کمر دردم کلی شلوار ازش شسته بودم. داشتم پهن میکردمو بهش غر میزدم. می گفتم : ببین چقد شلوار ازت شستم.چرا جیش می کنی تو شلوارت؟ میگه(با همون حالتی که بهتون گفتم): مامان! گیگیه شلّاب نشوش(دیگه شلوار نشور) میگم: اونوقت شما کجا جیش کنی؟ میگه: شلّاب بَ آم به هر!( مرده این حل مسئلشم!)خدائیش باید روند مذاکرات رو بسپرن دست پوریا!

نخودچی و کشمش با گردو درست کرده بودم. توی یه ظرف بزرگ ریخته بودم. گذاشته بود جلوش داشت می خورد. یکی دوبار من چندتا دونه از توش برداشتم خوردم. ظرفو می کشه کنار میگه: گیگه نه هور!

دارم قرآن می خونم.اومده قرآن رو از دستم میگیره میگه گیگه اُآن نهون!

مشغول خراب کاریه! بعد میگه پسرش کمک به تُنه!(بکنه)!!!

هرچی هم که میخواد از پارسا بگیره میگه مال پوریامه!

البته گاهی هم میگه اس هودمه! دیشب کتاب داداشش رو برداشته من با هزار ترفند گرفتمش میگم این کتاب داداشه! با گریه ای جانگداز میگه: کیپات داداش اس هودمه!

یه روز اصلا حالم خوب نبود.از سر کار که اومدم پارسا رو به همه مقدسات و مرده و زندش و به مرگ خودم و جون خودشو قد و بالای مریم خانوم صاحب خونمون!!! قسم دادم که من میخوام یه ساعت بخوابم. جیغ پوریا رو درنیار، هرچی هم که خواست بهش بده که نیاد سراغ من!

به جون خودمو مرگ همه رفتگانو همون قد وبالای مریم خانوم! وختی بیدار شدم با صحنه ای مواجه شدم که حتی در بازار سید اسماعیل هم مشاهده نمیشه! یه ظرف لوبیا چیتی از تو کابینت آورده بود هر چی رو که تونسته بود ریخته بود توی کیف مهدکودکش! باقیشم پخش کرده بود وسط اتاق! یه کارتن رشته آشی رو هم کلا خورد کرده بود کف آشپزخونه! یه بطری آبم ریخته بود روی رشته ها! فک کنم میخواسته کف آشپزخونه آش بپزه! کشوهای دراور و کمد خودشونو کامل خالی کرده بود. هرچی لباس رو رخت آویز آویزون بود بانم و بینم! ریخته بود پایین! اوه! ادامه داره! اون لحظه فقط به این فک کردم که اگه بمبم منفجر شده بود اینقدر ویرانی به بار نمی آورد که یک ساعت خواب من باعث شده بود! به پارسا میگم چرا گذاشتی اینکارا رو بکنه؟ ایشان فرمودند: خودت گفتی جیغشو درنیار! و بنده کاملا قانع شدم!

باقیش واسه بعد!

پسندها (1)

نظرات (6)

هاشمی
13 دی 93 8:53
سلام مهربان خدائیش جالب بود. خدا حفظشان کند .
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
سلام استاد. ممنون
انیکا
19 دی 93 20:26
خخخخ اخییییییی قربونشششششششش
مامان مريم
23 دی 93 22:32
وای عزیزم چقدر شیرین زبون شده.شلاق را خیلی بامزه میگه
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
ممنون عزیزم
آسیه
27 دی 93 21:14
سلااااااااااااااام..من اومدم واااااااااییییییییییی قام تو این مدت نبودم چ شیرین زبون شده ک...قوفونش بلم
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
حالا کجاشو دیدی؟! وقت نمی کنم بیام و بنویسم شیرین کاریا و خرابکاریاشو!!!!
فاطمه فضلی
2 بهمن 93 15:34
سلام لینکم کنید وب جدید زدم
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
چشم عزیزم
سوگند
4 فروردین 94 15:22
سلام عسیسم میشه ب وب منم سری بزنی