پارساپارسا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

وروجکـــــــــــــــــــــــــای من

بازم پوریا مریض شده...

1392/10/27 1:10
1,578 بازدید
اشتراک گذاری

تو این هیری ویری با اینهمه مشکل و دردسر و گرفتاریای خودم پوریا جون باز چشم مبارکشون به یه ویروس افتاد و طبق معمول نتونست بهش نـــــــــــه بگه!!!!کلافه

کلا این بچم دل هیچ ویروس و میکروبی رو نمیشکونه! همه رو راضی نگه میداره و مامان بیچارشو.....آهــــــــــــ

آره دیگه! اینبار گل پسری زحمت کشیدن و به ویروس پنومونی جواب مثبت دادن! شنبه شب بود که دیدم تب داره، تصور کردم سرماخورده.شربت استامینوفن بهش دادم.تبش اومد پائین. فرداش اسهال شد. اما از اونجائی که روز دوشنبه تدریس یه کلاس ضمن خدمتو واسم گذاشته بودن از ترس اینکه بستری بشه نبردمش دکتر.چقدر ذوق داشتم بیام و جریان کلاسو بنویسم براتون اما با این ماجراهای پیش آمده....Orange smiley 015دوشنبه ساعت 7:30 تازه خسته و کوفته رسیدم خونهابتسامات للمنزل ابتسامات وشرب ابتسامات اطفال ابتسامات للمدرسه ابتسامات و بعدشم که کلی کار207821_386120_viannen_81.gif و غذا درست کردنو بازم حال ناخوش پوریا.سه شنبه بچه ها امتحان درس روانشناسی رو داشتن منم که تیریپ متعهد!!! بازم رفتم مدرسه!ابتسامات للمنزل ابتسامات وشرب ابتسامات اطفال ابتسامات للمدرسه ابتسامات  از صبح تا ظهر آبجیم چندبار زنگ زد که پوریا همش بالا میاره تب داره و اسهال شدید.Green smiley 033 میگفت دیگه نا نداره.همسری هم که طبق معمول نمی تونست بره.عصر هم که باز شیفت بود.منم تا 2 باید می موندم. خلاصه بعد تعطیلی مدرسه نمیدونم خودمو چطور رسوندم اراک و با همون لباس مدرسه پوریا رو بردم بیمارستان.

بردمش پیش متخصص.ایشونم واسش آمپول و سرم تجویز کرد و آزمایش نوشت و گفت اگه رفتی خونه بازم استفراغ کرد باید بستریش کنی. ساعت 7 رسیدم خونه. یه کم شیر خورد و خوابید.بعد که بیدار شد واسش کته درست کرده بودم.فقط 3 قاشق خورد و بازم بالا آورد.با خواهرم و داداشم بردیمش بیمارستان  و بستریش کردیم.2 شب بستری بود و البته پوست بنده رو کندند ایشون رسما!!!!Green smiley 030

امروز خوشبختانه حالش خیلی بهتر بود و از صبح که بیدار شد بخش رو بهم ریخت!

هی نق میزد.منم کفشاشو پوشوندمو ایشونم شروع کردن به قدم زدن توی بخش و سرک کشیدن هرجا!

می رفت توی اتاقا و سر هر تختی  که می رفت یه نگاهی به اردر روی تختشون می کرد.medical report icon مامانه اون مریضم خوشش میومد و ازش می پرسید آقای دکتر مرخصه؟ می گفت: نه!

رفته تو ایستگاه پرستاری کشوهاشونو کشیده و پرونده ها رو برمی داره میگه: این دیه؟...Green smiley 029

بعدم رفته توی اتاق پرستارا و چندتا بسته دارو گرفته روی دلش داره میاد بیرون!!!!Tabaa پیکسل پیکسل (VGA) و داروهای پیکسل

بعدشم رفته دم در با نگهبان کلی خوشو بش کرده و بعد از اون نوبت مترون و رزیدنتا شده بود! همه عاشقش شده بودن!!!

قبل از اینکه پزشک بیاد و ببیندش خوابش برد.البته در پوزیشن همیشگیش! دکتر اومده میگه این پسرت داره چکار می کنه؟! خوابیده یا فیلم می گیره؟؟؟!!!!

خلاصه اینکه مرخص شدیم. اما لازمه یه دوره مهارت نـــــــــــــــــــــه گفتن واسه این پسرک بذارم بلکه دیگه به این ویروس میروسا بتونه نه بگه.

والــّـــا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان آرمینا
27 دی 92 10:19
وای امان از این ویروس لعنتی که ول کن نیست خیلی سخته من که اسم بستری و مریضی میاد تنم میلرزه
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
لرزشم داره واقعا
مامان بیتا و تینا
27 دی 92 18:35
سلام عزیزم امان از این ویروسهای لعنتی که دست از سر بچه هامون بر نمیدارن انشاالله که الان حالش خوبه مواظبش باش ما هم اپیم و منتظر حضورت
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
ممنون از لطفت عزیزم
مامان ترنم
28 دی 92 12:35
امان از اين ويروسها كه تو سرما و گرما ول‌كن اين فرشته ها نيستن. حالا كه ديگه مد شده هر ويروس و هر چيزي كه شايعه مي‌شه ربطش مي‌دن به آلودگي هوا. آخه پورياي وروجك تو بيمارستان هم دست از اين شيرين كاريهات برنمي‌داري آخه. انوقت مي‌گي چرا اين بچه همش مريض مي‌شه . اينا همش نظره مادر ، نظره ننه جون.
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
ای قربون دهنت! اونجا مامان بچه ها همش میگفتن این بچه چشم میخوره!
رضوان مامان رادین
28 دی 92 23:56
وای خیلی ناراحت شدم...امان از این ویروسها....طفلی بچه ها
مامان پارسا و پوریا
پاسخ
ممنون از همدردیت خـــــــــواهـــــــر
✿♥✿ محمدپارسا دردونه ی مامان و بابا ✿♥✿
28 اسفند 92 23:10
مناسبتها را بهانه ای کنیم تا از آنان که دوستشان داریم یادی کنیم . سال نو مبارک ...